شعر یزد از شاعر یزدی رواست

ساخت وبلاگ
 
ورود به هفتاد سالگی
 
 
سالروز تولٌدم  شده است
عمر من در شروع هفت ده است
جشن کو ؟ کیک آن طلب به شما
خانه ی کارمند « دلکده » است
شعر یزد از شاعر یزدی رواست...
ما را در سایت شعر یزد از شاعر یزدی رواست دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : علیرضا آیت اللهی poemiran بازدید : 1190 تاريخ : چهارشنبه 29 بهمن 1393 ساعت: 0:44

از حاجبان پرده ی دربارِ ......ظالمان
پرسیده ای چه سان شده احوال عالمان ؟

هریک جریده به کف گشته و خموش
هریک به کنج خود بخزیده به الامان

خورشیدها همه در پشت کوه تار
خیلی ز شب پره ، عالم نما ، میان

ای سفله ای که علم نداری و عالمی
مقهور کرده حق و علم را به جهان

روحت همه به ظلمت شیطان مکدر است
جسمت فریبکار به الفاظ بی بیان

بس خُدعه ای و به تزویر و خود پرست
و این ظلم های همه روزه ات عیان

از علم روز چه دانی به کار برد ؟
بسته کمر به دفع هر آن نخبه آریان

آن رمل و جفر و خرافاتِ عین کفر
علم اند ؟ یا که خدعه و تزویر کاهنان ؟

بستی ره ترقی مردم به خدعه ات
در عین جهل و ظلم ، به ملبوس عالمان !

انداختی به مسیری که فقر مسلک ماست
ای در خرد فقیر و به دانش چو ابلهان

مرگت برای من همه فجر است و منتظَر
و این آرزو ... ، تو بر آور در این زمان

شعر یزد از شاعر یزدی رواست...
ما را در سایت شعر یزد از شاعر یزدی رواست دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : علیرضا آیت اللهی poemiran بازدید : 1239 تاريخ : دوشنبه 20 بهمن 1393 ساعت: 17:42


12 بهمن
به مناسبت سی امین سال
بازگشت به میهن

نامه به والی


سی سال من چه دیدم ؟
فقط وعده شنیدم !...
خود را نثار کردم
بلا به جان خریدم !

قصاص خوشخیالی
حبسم در این حوالی

به جای شیر ، سرکه !
به جای یار ، هرکه !
پاداش ؟ وهم من بود 
دائم به زیر تر که ...

قصاص خوشخیالی
حبسم در این حوالی

به جای داد ، سرهنگ
نقٌاشِ رنگ و ارژنگ
عاری ز هرچه خوبی است
حاکم به ضرب اردنگ
 
قصاص خوشخیالی
حبسم در این حوالی

بیهوده در تباهی
شاعر ، ولی شفاهی
ارزش ندارد این فکر
جان ؟ قیمتش دوشاهی

قصاص خوشخیالی
حبسم در این حوالی

برای خلقِ کاهل
خِرَد ندارد حاصل
جمعی علیه عاقل
ماتمسرای کامل ...

قصاص خوشخیالی
حبسم در این حوالی

آنان دریده چون غول
به عشق خلق مشغول
هر ظالمی است فاعل
 بیچاره خلق مفعول

قصاص خوشخیالی
حبسم در این حوالی

دیدن ؟ جریمه دارد !
گفتن ؟ هزینه دارد !
حمٌام عهد بوق است
عُفنِ خزینه دارد ...

قصاص خوشخیالی
حبسم در این حوالی

ایشان اجنٌه هستند ...
از عیش و نوش مستند
در عشق خون شاعر
شمشیر از رو ببستند

قصاص خوشخیالی
حبسم در این حوالی

گرداد را نوشتی
« ضدٌ » ی یکی پلشتی
ما دلق خود بشوئیم
تو آب عُفن طشتی !

قصاص خوشخیالی
حبسم در این حوالی
....
تا ... درد خود نویسم 
« بی آدرس » به والی

شعر یزد از شاعر یزدی رواست...
ما را در سایت شعر یزد از شاعر یزدی رواست دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : علیرضا آیت اللهی poemiran بازدید : 1148 تاريخ : يکشنبه 12 بهمن 1393 ساعت: 20:52

کوروش بیا !

کوروش بیا !
من که نمیدانم که ئی ؟
گویند غیرت داشتی ...
... امٌا نه آنکه در خِرَد ، خود را خدا پنداشتی !
کآنروز چون امروز هم 
هر حاکم خرده توان ،
خودرا خدا پنداشتی ! : ( من عقل کلٌ عالمم !!! ) ...

کوروش بیا !
من که نمیدانم که ئی
گویند دانائی تو عین توانائی بُده ست
آینده بین و هر زمان ، اندیشه ی آینده را 
   آنکه بسازد زندگی
      و نه بکوبد هر سرا...

کوروش بیا !
من که نمی دانم که ئی 
گویند امٌا بوده ای : یک قهرمان ، شاه جهان !
ای که جهانشاهی به تو 
   زیبنده بود
      و فخر ما

کوروش بیا 
دانم که ئی
تو قهرمان عالمی 
با اینهمه :
یک راستگو
یک دادگر
یک مهربان ؛ حتی برای دشمنان !
« آنکه بسازد زندگی ، و نه بکوبد » بنده را !

یک پهلوان !

 

پیغمبری کوروش !
بیا !

شعر یزد از شاعر یزدی رواست...
ما را در سایت شعر یزد از شاعر یزدی رواست دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : علیرضا آیت اللهی poemiran بازدید : 946 تاريخ : پنجشنبه 9 بهمن 1393 ساعت: 1:37

لینک دوستان

خبرنامه